سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ مذهبی

نظر

طبق آیه 53 سوره زمر، همه گناهان بخشیده می‌شود، امّا طبق آیه 48 سوره نساء جز شرک همه گناهان بخشیده می‌شوند؛ این دو کلام چگونه قابل جمع است؟

خداوند در سوره زمر آیه 53، می‌‌فرماید:«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ؛ بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است‏».


آیه فوق راه بازگشت را توأم با امیدواری به روی همه گناه کاران می‌گشاید، و با لحنی آکنده از نهایت لطف و محبت، آغوش رحمتش را به روی همگان باز کرده، و فرمان عفو آنها را صادر نموده است. از امیدبخش ترین آیات قرآن نسبت به گناه کاران، آیه فوق است که طبق روایتی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده: «در تمام قرآن، آیه‌ای وسیع تر از این آیه نیست...».[1]


سؤالی که در این جا مطرح است، این است که: آیا عمومیت آیه همه گناهان، حتی شرک و گناهان کبیره دیگر را فرا می‌گیرد؟ پس چرا درسوره نساء آمده است که؛ «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا[2]؛ خداوند [هرگز] شرک را نمى‏ بخشد! و پایین‏ تر از آن را براى هر کس [بخواهد و شایسته بداند] مى ‏بخشد. و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است‏.»

 
در پاسخ باید گفت: لازم است آیات قرآن به تنهایی مورد ارزیابی قرار نگیرد، بلکه با در کنار هم گذاشتن آیات دیگر که مفسر همدیگر هستند؛ و با نگاهی همه جانبه، مفهوم آیه را استخراج کرد. لذا آیات  سوره زمر ، دو آیه فوق را تبیین نموده است.[3] و سه دستور را برای بخشش گناهان ذکرکرده است:


 1. بازگشت :  به سوی پروردگارتان بازگردید؛
 2. تسلیم: در برابر فرمان او تسلیم شوید؛

 3. پیروی از دستورات:  پیروی کنید از بهترین دستوراتی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است.

بخشش گناهان بزرگ,بخشش گناهان توسط خداوند  یکی از راههای بخشش گناه توبه است ‎

 

  این دستورات سه گانه می‌گوید: درهای غفران و رحمت به روی بندگان گشوده است؛ مشروط به اینکه بعد از ارتکاب گناه به خود آیند و تغییر مسیر دهند و رو به سوی درگاه خدا آورند، و در برابر فرمانش تسلیم باشند، و با عمل، صداقت خود را با توبه نشان دهند. به این ترتیب نه شرک از آن مستثناست و نه غیر از آن(یعنی از شرک توبه کند و برگردد خداوند متعال نیز او را می بخشد.) این رحمت عمومی مشروط به موارد فوق درآیات 55- 54 سوره زمراست.


اگر در آیه 48 سوره نساء، بخشش و عفو مشرکان را استثناء کرده است، در مورد مشرکانی است که در حالت شرک از دنیا بروند. نه آنها که بیدار شوند، و راه حق را پیش گیرند. چرا که اکثریت به اتفاق مسلمانان صدر اسلام مشرک بوده ‌اند، و بعد اسلام آورده‌اند.[4]


علاوه بر موارد فوق؛ از این نکته نیز غافل نباشیم که بعضی از آیات عام هستند، و بعضی از آیات دیگر را تخصیص می‌زنند. لذا بعضی از مفسرین در این آیه فوق گفته‌اند که آیه: « إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا[5]» آیه « إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا[6]» را تخصیص زده است، یعنی این که خداوند به جز شرک بقیه گناهان را می‌بخشد. امّا آن چه که بیان شد، خداوند گناهان را با شرایطی می‌بخشد و آن شرایط : «توبه» ، « تسلیم فرمان الهی» و «پیروی از دستورات الهی در عمل » می باشد؛ اگر این شرایط برای گناه کار مهیا باشد؛ حتی مشرک را نیز می‌بخشد.[7]


نظر

در مکتب اسلام، جهان هستی و موجودات در آن و بخصوص انسان، به سوی مقصدی معلوم در حرکت است و چنین نیست که عالم هستی در مسیری نامشخص و مبهم و بی هیچ هدفی در حرکت باشد بلکه آفریدگار جهان، آن را به سوی مقصدی و هدفی معین و روشن رهنمون ساخته است. اعتقاد به اصل هدفمندی عالم و عبث نبودن آفرینش آن، نقش مهمی در حیات انسان ایفا می‌کند و چنین انسانی هرگز جهان و زندگانی در آن را لغو و بیهوده نمی‌یابد بلکه سعی و تلاش او در این جهت است که حیات و زندگی خویش را با نظام آفرینش هماهنگ سازد.[1]


معنای هدف در کارهای خداوند و بشر
با اندکی تفکر و مطالعه در جهت شناخت خداوند متعال و انسان، به این نکته می‌رسیم که تفاوت و روشنی میان خداوند و بشر وجود دارد. خداوند وجودی است که از هیچ جهت محدودیت و نقصی نمی توانیم در او بیابیم و فقر و نیاز هرگز در ذات پاک خداوند تصور نمیشود. او وجودی است که دارای همة صفات کمال می‌باشد و خالق همة جهان هستی است.


اما انسان بر عکس موجودی است که مخلوق است و سراسر وجودش نیاز و احتیاج است و موجودی است که هر لحظه به لحظه از عمرش احساس نیاز می‌کند بعنوان مثال حال انسان طوری است که اگر مثلاً لحظه‌ای در جائی قرار گیرد که هوا نداشته باشد این انسان حیاتش را از دست خواهد داد پس انسان موجودی است سراسر احتیاج و نیاز به خداوند متعال.

 

با توجه به این مطلب هدف در کارهای خداوند باید با معنای هدف در کارهای انسان متفاوت باشد. انسان همه کارهایش در جهت رفع نیازمندیهای مادی و معنوی است و هدفی جز در جهت رفع کمبودها و نقص‌ها از کارهایش ندارد اما نمیتوانیم این معنای از هدف را در کارهای خداوند مطرح کنیم چونکه همانطور که گفته شد خداوند از هر نقص،  نیاز و احتیاجی بدور است لذا نمی توانیم هدف در کار خداوند را در جهت رفع کمبود و نیازمندیها در نظر بگیریم بنابراین هدف در کارهای خداوند دارای معنی دیگری است و در واقع هدف او به نفع مخلوقات است یعنی خداوند کاری که انجام می‌دهد در جهت فایده و سود رسانیدن به مخلوقات و موجودات عالم هستی است.


هدف از آفرینش و خلقت عالم چیست؟
این سؤال که خداوند چه حکمت و مصلحتی در خلقت عالم در نظر داشته، برای کسی پیش می‌آید که با دلایل عقلی و قطعی، خدائی یکتا که دارای همه صفات کمال باشد را اثبات کرده باشد.[2]


هر موجودی از گیاهان و حیوانات اعم از پرندگان و حشرات و حیوانات صحرا و دریا، برای هدف معینی خلق شده‌اند و به خوبی می‌بینیم که هر کدام برای محیط و شرایط ویژه‌ای آفریده شده‌اند و هماهنگی کاملی با محیط خود دارند. و آنچه مورد نیازشان است در اختیارشان قرار داده شده است و اینکه هیچ موجودی بعد از آفرینش به حال خود رها نشده است یکی از نکاتی که توجه ما را به اصل هدفمندی آفرینش موجودات سوق می‌دهد، توجه به وجود نظم در میان پدیده‌ها و هماهنگی در نظام طبیعت است اگر اندکی در کیفیت طلوع و غروب کردن خورشید و حرکت ماه و ستارگان و نظم حاکم در روابط آنها دقت کنیم متوجه می‌شویم که این نظم و حرکت آنها بر اساس تدبیری صورت گرفته است و نمیشود بطور تصادفی و بی هیچ هدفی باشد.[3] در قرآن کریم در پاسخ به این سؤال، آیات فراوانی وجود دارد. در مجموعه‌ای از آیات[4] قرآن کریم آمده است که آفرینش جهان هستی بر اساس حق استوار است یعنی بر باطل نبوده و از روی بازی و لهو و لعب صورت نگرفته است. و اینکه خداوند موجودات را به سوی هدف معینی راهنمایی و هدایت فرموده است.

علت خلقت جهان,علل خلقت جهان

خلقت همه موجودات عالم در جهت فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی انسان است

 

در قرآن کریم آمده است «خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق ... نیافریده است. و {با این همه} بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را سخت منکرند».[5] مطلب دیگر این است که مطالعه اجمالی در جهان آفرینش، ما را از حقیقت روشنی آگاه می‌سازد و آن این است که سراسر جهان محل رشد و پرورش موجودات و تکامل آنهاست. هر موجودی از جماد (مثل سنگ)، نبات (مثل گیاهان) و حیوان تا برسد به انسان که شریف‌ترین مخلوقات است، همگی برای رسیدن به هدف و مقصد مشخص خلق شده‌اند و ابزار رشد و کمال هر موجودی در اختیارش قرار داده شده است و هر یک با برنامه مخصوصی به سوی کمال می شتابد.


همه موجودات جهان هر روز و هر لحظه از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر از رشد و کمال می‌رسند مثلاً یک درخت برومند روز نخست یک سلولی بیش نبوده سپس به تدریج پس از طی مراحلی رشد کرده و به صورت عظیمترین درختِ جهان در آمده است و یا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلولی در رحم مادر یا در میان تخمی سربسته محبوس بود. بعداً در پرتو ارادة حکیمانه خداوند از پائین‌ترین مرحله به آخرین مرحله کمال شایستة خود رسیده است. انسان نیز جزئی از جهان آفرینش  است و همین قانون نیز در مورد او برقرار است و هدف از آفرینش او جز این نیست که به کمال شایسته و لایق به خود برسد و استعدادهای نهفتة خویش را شکوفا کند.


مطلب دیگری که در پاسخ به این سؤال در آیات و روایات به آن اشاره شد این است که جهان و بسیاری از موجودات آن به خاطر انسان آفریده شده‌اند یعنی موجودات عالم آفریده شده‌اند فقط برای یک موجود که آن انسان است. همه موجودات در خدمت انسان هستند و انسان برای رفع نیازمندیهایش از آنها بهره گرفته و در مسیر کمال شایستة خود حرکت می‌کند.


موجودات مادی و نظام دنیا با تمام وسعتش که عبارتند از آسمانها و زمین و موجودات در آنها، همه برای این خلق شده‌اند تا زمینه ساز پیدایش و تکامل موجودی بنام انسان بشوند و نظام دنیا شکل گرفته تا انسان در این عالم استعدادهایش را شکوفا کند و با شرکت در آزمایش الهی، قوای نهفتة خویش را به مرحله ظهور و تحقق برساند یعنی انسان رنگ خدایی به خود و کارهای خود ببخشد و طوری زندگی کند که کارهای او مورد رضای خداوند باشد و صفات خداوند را از خود بروز دهد و به نمونه‌ای از انسان کامل تبدیل شود.[6]


از این روست که قرآن در آیاتی[7] هدف از خلقت آسمانها و زمین و نعمتهای در آن را، آزمایش شدن بشر بیان می‌کند قرآن کریم در این باره می‌فرماید که:


«و اوست که آفرید آسمانها و زمین را ... تا بیازماید شما را که کدامتان نیکوترید در کردار».[8] یعنی خداوند خواهان این است که بندگان او کارهایی که انجام می‌دهند بر اساس دستورات الهی و مورد رضایت او و در جهت عبادت او یا در جهت خدمت به بندگان او باشد. در آیاتی دیگر،[9] رسماً بیان می‌کند که این عالم طبیعت از آسمانها و زمین و موجودات و نعمتهای الهی در آن،‌همه برای شما انسانها آفریده شده‌اند تا شما بهره مند گردید یعنی همه این موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمینه ساز  رشد و تعالی و کمال بشر می‌‌باشند. در سوره بقره آمده است «او خدایی است که خلق کرد برای شما تمام آنچه که در زمین است».[10] شعر:


ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند      تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری


نکته ای که این بیت شعر در بیان آن است عدم غفلت انسان است یعنی ای انسان غفلت نکن از خالق خودت، غفلت نکن از وظیفه‌ای که در برابر او داری، غفلت نکن نسبت به برادران دینی خود و ... امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ  در تفسیر آیه می‌فرماید: او خدایی است که خلق کرد برای شما تمام آنچه در زمین است برای اینکه عبرت بگیرد و به وسیله آن به بهشت و رضوان الهی برسید و از عذاب او دور شوید».[11]

نتیجه
از آنچه گفته شد به این نتیجه می‌رسیم که آفرینش عالم هستی، بر اساس هدف و مقصد روشن می‌باشد و آن هدف تکامل و رشد و شکوفایی در موجودات عالم است بلکه در جهت رشد و تکامل شریف‌ترین موجودات، بنام انسان می‌باشد و همه موجودات عالم خلقت رشد و تکامل آنها نیز در جهت فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی انسان است. انسان می‌تواند با پرستش و عبادت خداوند و با انجام اعمالی که مورد رضایت اوست رشد و تکامل یابد و به مقام قرب الهی و رضوان الهی بر,


نظر

دنیای امروز دنیای دور زدن و منکر شدن است ... در برابر کارهایی که از ما سر زده است به راحتی منکر می شویم و اگر سند و چیزی به دست کسی از خود به جای نگذاشته باشیم، هیچ کسی هم نمی تواند با ما کاری بکند ...


اما یادمان نرود این انکار کردن ها همیشگی نیستند و دیر یا زود در محکمه ای قرار خواهیم گرفت که آن چیزهایی که فکرش را نمی کردیم به سخن در می آیند و علیه ما لب به گواهی می دهند.


خدای سبحان در سوره یس درباره جهنم و وقایع تلخ و وحشتناک آن سخن به میان می آورد. آرى در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعله ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان  قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مى گوید: ((این همان دوزخى است که به شما وعده داده می شد))! (هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى کُنتُمْ تُوعَدُونَ) (یس، 63)


پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.


((امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید)) (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ)


و در آیه 65 سوره یس به گواهان روز قیامت  اشاره می کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جائى براى انکار سخنان آنها نیست، می فرماید: ((امروز بر دهان آنها مُهر مى نهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مى گوید و پاهاى آنها کارهائى را که انجام می دادند براى ما شهادت می دهند (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ)


آرى در آن روز دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار می شوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى آورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مى سازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود بدن انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده !


شاید گواهى اعضا بخاطر آن باشد که مجرمان هنگامى که به آنها گفته میشود کیفر شما در برابر اعمالى که انجام دادید دوزخ است به انکار برمی خیزند، به گمان اینکه دادگاه دنیاست، و حقایق از طریق پشت هم اندازى قابل انکار است، گواهى اعضا  شروع می شود، و تعجب و وحشت سراسر وجود او را می گیرد و تمام راههاى فرار به روى او بسته می شود.


در دنیا تمام اعضا و جوارح تابع انسان هستند اما در آخرت نه تنها تابع میل او نخواهند بود، بلکه به مخالفت او بر می خیزند و شهادت به  انجام ندادن احکام الهی از جانب او می دهند. همین دست و زبان و پایی که در دنیا به اختیار من کار می کنند، در عالم آخرت برخلاف خواست و میل من، به شهادت علیه من قیام می کنند که خدا می فرماید: " امروز بر دهان هایشان مهر می نهیم و دست هایشان با ما سخن می گویند و پاهایشان به کارهایی که در دنیا انجام داده اند شهادت می دهد. (یس، 65)


امروز همه ی اعضای ما در مرحله ی حمل شهادت هستند، یعنی  حضور دارند و می بینند که ما چه کار می کنیم. این اعضاء و جوارح درک و شعور دارند که هم می توانند حمل شهادت کنند و هم روز قیامت، آن را بیان کنند.


آری! همان قدرتی که الان به این زبان توانایی حرف زدن داده است، در روز قیامت به دست و پا و گوش ما نیز توانایی حرف زدن خواهد داد: حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ( فصّلت /20)


مگر می شود اعضای بدن به حرف بیایند؟
خاستگاه شهادت دادن اعضاء بدن آن است که اولا، به دلیل آیاتی همچون « ...وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَ کِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ...؛ هیچ موجودی نیست مگر آن که خدای را تسبیح می کند ولی شما آن را در نمی یابید» (اسراء، آیه 44) به موجودات غیر زنده گونه ای آگاهی نسبت داده شده، فهمیده می شود، غیر از انسان و حیوان، سایر موجودات از جمله نباتات و جمادات نیز هر چند با اختلاف مرتبه نسبت به انسان، دارای شعور و اراده و آگاهی اند. وانگهی به دلیل این که پدید آورنده همه موجودات خداوند بوده و در نتیجه میان او و پدیده ها هیچ مانعی وجود ندارد تا او را از آنها بی خبر سازد از این رو، او با یک یک موجودات در هر حال و هر جا هست (حج، 17 - احزاب، 52 - حدید، 4 - رعد، 33)


نتیجه آن که شهادت اعضای بدن هم در پرتو دو دلیل یاد شده توجیه شدنی است. (به نقل از سایت پرسمان)


پرسش مجرمین: چرا علیه ما شهادت دادید؟
اعضا با عبارت یاد شده در آغاز همین ردیف، آن سببی را که موجب به زبان درآمدنشان شده بیان کرده و می گویند: ما در دنیا دارای علم بودیم؛ علمی پنهان و ذخیره شده در باطن خود و همین موجب شد که خداوند ما را به زبان آورد چرا که اگر ما علمی نمی داشتیم، به زبان آمدنمان فایده ای نداشت. حال که به همین دلیل ما را به زبان درآورد، ما نیز چاره ای نداشتیم جز این که آنچه را می دانستیم بگوییم. البته چون چیزی برخلاف نگفته اند از این رو، اجباری بودن شهادت به نافذ و حجت بودن آن ضرری وارد نمی آورد. (محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 378 و نیز ترجمه المیزان، ج 17، ص 607 - 604)


حساب مؤمنان روشن است
گواهى اعضا مربوط به کفار و مجرمان است، و گرنه مؤمنان، حسابشان روشن است، لذا در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم: لَیْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوارِحُ عَلى مُؤْمِن إِنَّما تَشْهَدُ عَلى مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ فَأَمّا الْمُؤْمِنُ فَیُعْطى کِتابُهُ بِیَمِینِهِ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لایُظْلَمُونَ فَتِیلاً:


«اعضاى پیکر انسان بر ضد مؤمن گواهى نمى دهد، بلکه گواهى بر ضد کسى مى دهد که فرمان عذاب بر او مسلم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش  را به دست راست او مى دهند (و خودش آن را مى خواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: آنها که نامه اعمالشان، به دست راستشان داده شد (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مى خوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد» (تفسیر «صافى»، ذیل آیه 65 سوره یس)


کلام آخر:
در روز قیامت بر زبان هایی که در دنیا قدرت تکلم داشته اند، مهر زده می شود و نمی توانند حرف بزنند ، اما در عوض در آخرت به تمام اعضای بدن که در دنیا نمی توانستند حرف بزنند، قدرت تکلّم داده می شود: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ  (نور /24)


نظر

«کفر» در لغت به معنای پوشاندن شیء است. شب را کافر می گویند به خاطر آن است که اشخاص را می پوشاند و به زارع کافر گفته می شود به خاطر ان است که تخم را در زمین می پوشاند. واژه «کفر» در انکار دین و واژه «کفران»[1] در انکار نعمت به کار می رود. همچنین کفر به معنای برائت و بیزاری نیز آمده است. (عنکبوت، آیة 25)


«کفر» در شریعت به معنای، انکار آن چه خدا معرفت آن را واجب کرده می باشد، از قبیل وحدانیت، عدل الهی، پیامبر و هر کس آن پیامبران آورده اند را انکار کند، کافر است.


به عبارت دیگر، کافر کسی است که اصول یا ضروریات دین را انکار کند. بعضی از مشتقات «کفر» عبارتند:[2]


«کفر» برای کسانی استعمال می شود که در کفران نعمت مبالغه می کنند، یعنی بسیار ناسپاس هستند. «اِنّه لَیَؤُس کفور» [3] و کفور در قرآن 12 بار آمده است.


«کفور» مصدر و به معنی انکار دین و نعمت آمده است و 3 بار در قرآن آمده است. «فابی اکثر الناس الّا کَفوُراً».[4]


«کَفّار» مبالغه کافر هم در کفر دین و هم نعمت آمده است.[5]


«کُفّار» جمع کافر است و استعمال آن بیشتر در انکار دین است و 21 دفعه در قرآن بیان شده است.[6]


«کَفّاره» آن است که گناه را با حسن وجه می پوشاند و جبران می کند «ذلک کفارة ایمانکم»[7] ، آن کفاره قسم های شماست.


«کوافر» جمع «کافره» به زنان کافر اطلاق می شود و فقط یک بار در قرآن آمده است. «و لاتُمسِکوُا بِعِصَمِ الکوافر[8]؛ نکاح زنان کافر را نگاه ندارید».


در این جا سوالی مطرح است که آیا قرآن واژه «کافر» را در حق کسانی که از روی عناد و عمد، حق را پرده پوشی کرده اند استعمال کرده یا از روی جهل و نادانی حق را پوشاندند به کار برده است؟ با بررسی در آیاتی که مشتقات «کفر» در آن آمده است روشن می شود که لفظ «کافر» شامل حق پوسی از روی عناد و عمد و هم از روی جهل و نادانی می شود: «انّ الذین کفروا سواءٌ علیهم أَأَنذرتهُم اَم لَم تٌنذِرهُم لا یُؤمنون»[9]. به آنهایکسانی که کافرشدند چه انذار کنی و چه نکنی برای آنها مساوی است و ایمان نمی آورند.» آیه به صراحت بیان می کند که کفر آنها از روی عناد و لجاجت است: «و جحَدوُا بها و استیقَنَتها انفُسهُم[10]؛ کفار این نشانه ها را انکار می کنند در حالی که از باطن به آن یقین دارند.»


اما در مسئله عذاب اخروی کفار جاهل در حکم مستضعفان فکری هستند، و آیات عذاب شامل حال کسانی است که از روی علم و لجاجت به حق تسلیم نشده و ایمان نیاوردند و قرآن نیز بعد از «کفروا» «کذّبوا»[11] و «صدّوا عن سبیل الله»[12] را بیان کرده نشان می دهد که پیامبری بوده و آن را تکذیب کرده اند و مانع پیشرفت دین شده اند در این جا عذاب اخروی محرز است.

  مشرک کیست,تفاوت کافر و مشرک

«کُفّار» جمع کافر است و استعمال آن بیشتر در انکار دین است

 

 شرک
«شرک» و شرکت و مشارکت به معنای شریک شدن است: «و لم تکن له شریکٌ فی المُلک.»[13].در حکومت و تدبیر عالم شریکی نداشته است و «شرک» اسم است، یعنی عمل شرک و به معنی شریک و نصیب آمده است.«ام لهم شرک فی السموات...»[14].و مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار بدهد و چنین شخصی قابل آمرزش نیست مگر آنکه در دنیا توبه کند: «ان الله لایَغفِر اَن یُشرَک به[15]؛ کسانی که به خدا شرک می ورزند خداوند آن ها را نمی بخشد».

اقسام شرک:
1. شرک در خلقت: مانند: عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن می دانسته اند. «وَ جَعَلُو اللهِ شرکاءَ الجنّ»[16].برای خدا شرکایی از جن قرار داده اند»


2. شرک در تدبیر عام: گروهی هستند که معتقدند برای هر یک از انواع عام به یک تدبیر کننده وجود دارد. مانند: اعتقاد به خدای دریا، خدای صحرا و ... در سورة شعراء آیة 27، آمده است: چون موسی خدا را رب العالمین خواند فرعون گفت: او دیوانه است.


3. شرک در عبادت: و آن اینکه خدا را عبادت نمی کردند، بلکه بتها، آفتاب، ماه، دریا، حتی اشخاص را و ... پرستش می کردند. در حالی که جز خدا خالقی نیست و او خالق و آفریننده تمام اشیاء است: «و خلق کلّ شیء و هو بکل شیء علیم»[17].


لازم به ذکر است: مشرکان معتقد به خدا هستند و می دانند که خداوند همه چیز را خلق کرده است، اما شرکایی برای خدا درست کردند، تا اینکه شفیع آنها قرار بگیرند.[18]


حاصل سخن اینکه؛ کافر به کسی گفته می شود: می داند این جهان دارای خالقی همانند خدا است، ولی از روی عناد و عمد پرده پوشی می کند و منکر می شوند و دارای اقسامی نیز است. اما مشرک: برای این جهان خالقی را همچون خدا می پذیرد اما شرکایی برای خدا از جهت عبادت، تدبیر و ... قرار می دهد.



نظر

در این مقاله بر آن هستیم که به طور اختصاصی به موضوع مجرمان و چگونگی ورود این دسته از مردم در قیامت را با هم مروری داشته باشیم.

مجرمین چه کسانی هستند؟
مجرمین واقعی کسانی هستند که به دلیل دور بودن از ولایت اهل ‌بیت (علیهم السلام)،  به ویژه امام امیر المومنین علی(علیه السلام) از نماز و روزه و خیرات مقبول درگاه الهی به دور بوده‌اند.


چنانچه پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) ذیل آی? شریفه "فِی جَنّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ.."، در مورد «مجرمین» به مولا امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند: «یا علی! ... والمجرمون هم المنکرون لولایتک ...» یا علی! مجرمین همان منکرین ولایتت می ‌باشند. (تأویل الآیات:2/738)

و چه جرمی بالاتر از مخالفت و انکار ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و ائمه طاهرین (علیهم السلام) است که باعثخلود همیشگی در آتش خواهد بود؟!


خداوند در چندین آیه از آیات سخن از مجرمین به میان آورده و برای آنها عذابی دردناک مقرر فرموده است:


"وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا " (مریم/86) و مجرمین را پیاده به سوی آتش دوزخ برانیم. پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) به مولا امیرالمومنین (علیه السلام) در تفسیر این آی? شریفه فرمودند: «یا علی! ... "وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا " و هم اعدائک یساقون إلى النار بلا حساب» یا علی! [مراد از آیه که می ‌فرماید:] «مجرمین را پیاده به سوی آتش دوزخ می‌ کشانیم» آنان دشمنان تو می ‌باشند که بدون حساب آنها را به سوی آتش می‌ کشانند. (تأویل الأیات/1/307)

 تشریفاتی مختص مجرمین!
"کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ " (مرسلات/18) ما با مجرمین این ‌گونه رفتار می‌ کنیم.

در آیات قبل از این آیه، خداوند از عذاب ‌های شدید برزخی نسبت به تکذیب کنندگان پیامبران در مورد اوصیائشان و همچنین هلاکت پیشینیان سخن می ‌گوید، سپس می ‌فرماید: "کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ " «ما با مجرمین این‌ گونه رفتار می ‌کنیم» که امام ابا الحسن موسی بن جعفر(علیه السلام) در ذیل این آیه در مورد «مجرمین» فرمودند: «من أجرم إلى آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ورکب من وصیه ما رکب» یعنی کسانی که جرم و بدی به آل محمد(صلی الله علیه و آله) نمودند و در حق وصی رسول الله(صلی الله علیه و آله) آن ظلم را انجام دادند و حق او را غصب کردند [آنان مجرمین هستند]. (الکافی/1/435)

در سوره «حاقه» مى خوانیم: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ، ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ» (سوره حاقه، آیات 30 و 31) «[گویند] بگیرید او را و در غل کشید، آنگاه میان آتشش اندازید.»


و در سوره «دخان» چنین آمده: «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ» (سوره دخان، آیه 47) «او را بگیرید و به میان دوزخش بکشانید»!


در آیات متعددى تعبیر به «سوق» و راندن شده است، مانند: آیه 86 سوره مریم: «وَ نَسُوقُ الْمجْرِمِینَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً»؛ «مجرمان را (همچون شتران تشنه کامى که به سوى آبگاه مى روند) به سوى جهنم مى رانیم.»

 سیمای مجرمین در قیامت
«یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُوْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ؛ تبهکاران از سیمایشان شناخته مى ‏شوند و از پیشانى و پایشان بگیرند.» (آیه 41 الرحمن)

گروهی را از نواصی می گیرند. ناصیه در زبان عربی موی جلوی سر را می گویند. این که در وضو می گویند مسح سر بر ناصیه باشد یعنی بر قسمت جلوی سر باشد. اینجا که دارد: «فیوخذ بالنواصی و الاقدام» گروهی را از ناصیه شان و گروهی را از پایشان می گیرند، اشاره به این است که افراد که اخذ می شوند یک جور اخذ نمی شوند. چرا یک جور اخذ نمی شوند؟ (چون) هر کدام گناهشان در یک جاست. قلابشان همان مرکز گناهشان است.

گناهکاران در دوزخ,مجرمین در دوزخ

 کسانی که جرم و بدی به آل محمد(صلی الله علیه و آله) نمودند جزء مجرمین هستند


«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ؛ این است همان جهنمى که تبهکاران آن را دروغ مى ‏خواندند. (الرحمن/ 43)

در سوره روم آیات 55 تا 57 می فرماید: وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُوْفَکُونَ

وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ

و روزى که رستاخیز بر پا شود مجرمان سوگند یاد مى کنند که جز ساعتى [بیش] درنگ نکرده ‏اند [در دنیا هم] این گونه به دروغ کشانیده مى‏ شدند.

و[لى] کسانى که دانش و ایمان یافته ‏اند مى‏ گویند قطعاً شما [به موجب آنچه] در کتاب خدا[ست] تا روز رستاخیز مانده ‏اید و این روز رستاخیز است ولى شما خودتان نمى‏ دانستید.

و در چنین روزى [دیگر] پوزش آنان که ستم کرده‏ اند سود نمى ‏بخشد و بازگشت به سوى حق از آنان خواسته نمى ‏شود.

خود را از مجرم شدن دور ندانیم!
خداوند متعال در آیه 30 سوره فرقان‌، شکایت آن حضرت را مطرح کرده و می ‌فرماید:

"وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛ و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند."

این شکایت گرچه بر اساس ظاهر آیه شامل حال مسلمانانی که دعوت قرآن و پیامبر اکرم ‌را پاسخ ندادند، می‌ شود؛ ولی کافران و مشرکانی نیز دعوت قرآن را نپذیرفتند، در روز قیامت مورد بازخواست قرار می‌ گیرند.

در آیه 31، سوره فرقان‌، خداوند متعال برای دلداری و دلجویی پیامبر اکرم‌ صلی الله و علیه وآله می‌ فرماید: "وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا؛ و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهکاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست."

امام ابا الحسن موسی بن جعفر(علیه السلام) در ذیل این آیه در مورد «مجرمین» فرمودند: «من أجرم إلى آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ورکب من وصیه ما رکب» یعنی کسانی که جرم و بدی به آل محمد(صلی الله علیه و آله) نمودند و در حق وصی رسول الله(صلی الله علیه وآله) آن ظلم را انجام دادند و حق او را غصب کردند [آنان مجرمین هستند]

یعنی همان طور که مجرمان را دشمن تو کردیم‌، برای هر پیامبری دشمنی از قومش وجود داشت و معنای قرار دادن دشمن از مجرمان ـ که همان رد کنندگان دعوت قرآن کریم هستند ـ این است که خداوند متعال بر دل ‌های گناهکاران به جرم گناهشان‌، مُهر می ‌زند، در نتیجه‌، دشمن حق شده و دعوت کننده به سوی حق را نیز دشمن می‌ دارند و او را رد می ‌کنند.

بنابراین‌، مجرمان مسلمانان و امت پیامبر اکرم ‌هستند که دعوت قرآن کریم را رد می ‌کنند و پیامبر اکرم‌ صلی الله و علیه وآله نیز از آن ‌ها به پیشگاه خداوند متعال شکایت می ‌برد. (المیزان‌، علامه طباطبایی‌؛ ج 15، ص 205 و 206، تفسیر نمونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 15، ص 76ـ79)

در سوره حجر آیه 12 می فرماید: «کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فی‏ قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ»؛ همان گونه که ما پیام هاى خود را براى امّت هاى گذشته فرو فرستادیم و مورد تکذیب قرار گرفت، این قرآن را نیز به گونه اى در دل هاى این مجرمان راه مى دهیم که سرانجام مورد انکار آنان قرار گیرد.

کلمه سلوک به معناى نفوذ کردن، و نفوذ دادن است.

معناى آیه این است که: وضع رسالت تو و دعوتت به ذکرى که بر تو نازل شده شبیه به وضع رسالت هاى قبل از تو است، همانطور که در آن رسالت ها عکس العمل مردم این بود که رسالت ما را رد نموده، استهزاء کنند، و ما این چنین ذکر (قرآن) را در دل هاى این مجرمین نفوذ داده و داخل مى کنیم.

خداى تعالى با این جمله رسول گرامیش را خبر مى دهد که مجرمین به ذکر ایمان نمى آورند، و این روش در امت هاى گذشته نیز سابقه داشته است، چون سنت آنها نیز این بود که حق را استهزاء کنند و پیروى ننمایند.

مراقب باشیم با دور شدن از حق و خدایی ناکرده مسخره کردن مسائل حق و درست در دسته مجرمین قرار نگیریم.